اولین هدیه
آوا : "مامان، بفرمائید. این کتابه برای شما درست کردم" تاریخ عکس : 1392/05/19 یکی هم برای بابا درست کرده بودی. رفتی، دادی به بابا ...
بازی 30
بیست و پنج ماهگی آوا: یه بازی دیگه این بار تعدادی cd فرسوده و از کار افتاده و جعبه cd می گم یکی یکی بذاری سر جاش. طبق معمول رضایت نمی دی به یکی یکی گذاشتن و می خوای همه رو با هم بذاری اینجوری تاریخ عکس ها : 1392/05/16 ...
زنگ علوم 1
وقتی از مسافرت برگشتیم. با کمال تعجب دیدم ظرف برنج پر شده از این کرمهای کوچولو و ریزه میزه منم یه مقدارش رو ریختم توی شیشه و گذاشتم از نزدیک ببینی. تاریخ عکس ها: 1392/05/15 چند روزی سرگرم بودیم باهاشون ولی نمی دونم چرا زود مردن. انتظار داشتم بیشتر زنده بمونن ...
بازی 29
بیست و پنج ماهگی آوا: یه ظهر گرم تابستونی و من غرق خواب که اومدی کنارم و قصد کردی با لوگوهات خونه درست کنی. با این لوگوها زیاد بازی می کنی. معمولا دو بعدی، روی زمین کنار هم می چینی. اما ایندفعه دیدم برای اولین بار ساخت و سازت سه بعدی شد و ... همه رو بر عکس گذاشتی تا اینجا همه چیز خوب بود و داشت خوب پیش می رفت که پاپیون عروسکت رو برداشتی و گفتی :"این مثلا نی نی ایه. باید بره تو خونه اش" جا نمی شد و می خواستی به زور جاش بدی توی خونه. خراب کردی و دوباره درست کردی و ... همینطور ادامه داشت و دوباره ... و دوباره ... ...
این روزها... 28
بازی 28
بیست و پنج ماهگی آوا: این روزها اینطوری قصه می گیم. دو یا سه تا از کارت های بازی رو کنار هم می چینیم و بعد در موردش قصه می گیم. نوبتی بازی می کنیم. من کارت می چینم و شما قصه می گی و برعکس. اینم کارت ها و قصه هایی که گفتی برای این سه تا کارت گفتی :"ساعت کلاه پوشید، کلاه با لیوان آب خورد، سیر شد" گفتی :"جوجه موش رو ناز کرد، موش افتاد روی درخت" گفتی :"موش می خواست تلفن بزنه، درخت تلفن رو برداشت، برد" گفتی :"جوجه اومد کفش بپوشه، خیار کفش رو پوشید، رفت" گفتی :"سبد شیر خورد، افتاد توی شیر، ماهی شیر خورد، سیر شد" گفتی :"عروسک داشت نان می خورد...
معرفی... 1
کلیپ آموزش زبان کودکان را از اینجا دانلود کنید. کتاب های صوتی کودکان را از اینجا دانلود کنید. انیمیشن زبان اصلی کودکان را از اینجا دانلود کنید. موسیقی بی کلام را از اینجا دانلود کنید. کتاب های PDF را از اینجا دانلود کنید. ...
این روزها... 27
بخند
من : آوا کار بدی کردی، ناراحت شدم آوا : منم ناراحت شدم دیگه من : خیلی ناراحتم آوا : منم خیلی ناراحتم دیگه چند دقیقه می گذره ... همینطوری زل زدی به من. کم کم میای نزدیک می گی : "مامان، بخند. لطفا بخند دیگه " ...