آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

آوا

بازی 30

بیست و پنج ماهگی آوا: یه بازی دیگه  این بار تعدادی cd فرسوده و از کار افتاده و جعبه cd   می گم یکی یکی بذاری سر جاش.  طبق معمول رضایت نمی دی به یکی یکی گذاشتن و می خوای همه رو با هم بذاری اینجوری تاریخ عکس ها : 1392/05/16 ...
16 مرداد 1392

زنگ علوم 1

وقتی از مسافرت برگشتیم. با کمال تعجب دیدم ظرف برنج پر شده از این کرمهای کوچولو و ریزه میزه  منم یه مقدارش رو ریختم توی شیشه و گذاشتم از نزدیک ببینی. تاریخ عکس ها: 1392/05/15 چند روزی سرگرم بودیم باهاشون  ولی نمی دونم چرا زود مردن. انتظار داشتم بیشتر زنده بمونن ...
15 مرداد 1392

بازی 29

بیست و پنج ماهگی آوا: یه ظهر گرم تابستونی و من غرق خواب که اومدی کنارم و قصد کردی با لوگوهات خونه درست کنی. با این لوگوها زیاد بازی می کنی. معمولا دو بعدی، روی زمین کنار هم می چینی. اما ایندفعه دیدم برای اولین بار ساخت و سازت سه بعدی شد و ...  همه رو بر عکس گذاشتی   تا اینجا همه چیز خوب بود و داشت خوب پیش می رفت که پاپیون عروسکت رو برداشتی و گفتی :"این مثلا نی نی ایه. باید بره تو خونه اش" جا نمی شد و می خواستی به زور جاش بدی توی خونه.    خراب کردی و دوباره درست کردی و ... همینطور ادامه داشت و دوباره ... و دوباره ... ...
13 مرداد 1392

بازی 28

بیست و پنج ماهگی آوا: این روزها اینطوری قصه می گیم. دو یا سه تا از کارت های بازی رو کنار هم می چینیم و بعد در موردش قصه می گیم. نوبتی بازی می کنیم. من کارت می چینم و شما قصه می گی و برعکس. اینم کارت ها و قصه هایی که گفتی برای این سه تا کارت گفتی :"ساعت کلاه پوشید، کلاه با لیوان آب خورد، سیر شد" گفتی :"جوجه موش رو ناز کرد، موش افتاد روی درخت" گفتی :"موش می خواست تلفن بزنه، درخت تلفن رو برداشت، برد" گفتی :"جوجه اومد کفش بپوشه، خیار کفش رو پوشید، رفت" گفتی :"سبد شیر خورد، افتاد توی شیر، ماهی شیر خورد، سیر شد" گفتی :"عروسک داشت نان می خورد...
12 مرداد 1392

معرفی... 1

کلیپ آموزش زبان کودکان را از اینجا  دانلود کنید.  کتاب های صوتی کودکان را از اینجا  دانلود کنید.  انیمیشن زبان اصلی کودکان را از اینجا  دانلود کنید.  موسیقی بی کلام را از اینجا  دانلود کنید. کتاب های PDF را از اینجا  دانلود کنید. ...
10 مرداد 1392

بخند

من : آوا کار بدی کردی، ناراحت شدم آوا : منم ناراحت شدم دیگه  من : خیلی ناراحتم  آوا : منم خیلی ناراحتم دیگه  چند دقیقه می گذره ... همینطوری   زل زدی به من. کم کم میای نزدیک   می گی : "مامان، بخند. لطفا بخند دیگه "   ...
10 مرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آوا می باشد